1. زياد تعارف نکنيد
خيلي از ما تعارف نکردن را به نوعي بيادبي ميدانيم در صورتي که در بسياري از مواقع با افراط در تعارفکردن، ديگران را به دردسر مياندازيم؛ مخصوصا کساني را که ديابت دارند و وعده غذاييشان بايد حجم معيني باشد يا کساني که فشارخون دارند و به خاطر نمکي که در غذاست، نبايد غذايي را بخورند و...
2. منطقيتر باشيد
خيلي از پدران و مادران بدون در نظرگرفتن تبعات پرخوري، اجازه ميدهند فرزندشان به پرخوري عادت کند در صورتي که ميتوان مهر منطقي را جايگزين مهر احساسي کرد و با تنظيم وعدههاي غذايي از سن کودکي جلوي اضافه وزن و ريشه گرفتن بيماري در وجود آنها را گرفت.
3. کالريشناس باشيد
اگر از ميزان کالري بااطلاع باشيد، ميتوانيد محبت با غذايتان را هم سالمسازي کنيد و بدانيد در حال تزريق چند کالري به بدن کسي هستيد که فرزند، همسر، مادر، دوستتان و... است و او براي سوزاندن اين ميزان کالري بايد چقدر ورزش کند و اصلا امکان اين ميزان تحرک بدني را دارد يا نه.
4. کمضررها را بشناسيد
اگر نميتوانيد راه ديگري براي ابراز احساسات جز غذا و پختوپز و حتي خريد مواد غذايي براي کودکتان پيدا کنيد، حداقل با روشهاي پخت سالم و خريد مواد غذايي و خوراکيهاي کمضررتر ريسک چاق شدن، چربي خون و... را کاهش دهيد.
5. محبتتان را سبز کنيد!
غير قابل انکار است که بسياري از ما جلب محبت کسي ميشويم که به نيازهاي ما توجه نشان ميدهد. مادرانمان را بسياري وقتها با انواع محبتهايشان و خصوصا دستپختهايشان يادآوري ميکنيم. دوستانمان را با غذاهاي مخصوص خودشان به ياد ميآوريم و حذف اين شکل از محبت نه شدني و نه دوستداشتني است اما يک راهکار هم اين است که در سفره محبتمان به بخش ميوهها و سبزي هم دقت کنيم. تهيه سالادهاي ويژه و جديد با رنگ و لعاب تازه، مخلوط ميوهها (خصوصا براي بچهها) ميتواند هم حس دروني ما را راضي کند و هم طعم محبت سالمتري را به اطرافيان بچشاند.
6. صبحانه را به خاطر بسپاريد
يکي از رسمهاي خوبي که در بسياري از کشورها وجود دارد و در کشور ما وجود ندارد، رسم مهمانيهايي است که در وعدههاي صبحانه برگزار ميشود؛ در روزهاي تعطيل. چرا به جاي اينکه غذاي مفصلي براي دوستانتان در وعدههاي شب تدارک ببينيد، آنها را به صبحانه دعوت نميکنيد؟! چرا به جاي پرسيدن از اعضاي خانه که چه چيزي براي ناهار و شام دوست دارند، به فکر تدارک صبحانهاي سالم و مفصل نميافتيد؟
7. محبتتانفستفودي نباشد!
اين روزها به علت فضاي کاري و زندگي شهري بسياري از ما درگير خوردن غذاهاي فستفودي ميشويم؛ غذاهايي که اکثرا چرب هستند، پنير زيادي دارند و در روغنهاي مانده سرخ شدهاند. اگر ميخواهيد براي عزيزي که دوستش داريد غذا درست کنيد حتيالامکان اين غذاها را از فهرستتان حذف يا مواد آن را با مواد سالم جايگزين کنيد اما از گوشت و مرغ استفاده کنيد، نه از سوسيس و کالباس. پنير کمتري استفاده کنيد و سس کمچربتر تهيه کنيد.
8. ساعت را فراموش نکنيد
غذايي که با عشق پختهايد را در هر ساعتي سرو نکنيد و همان اندازه که به پخت غذا اهميت دادهايد، به زماني که آن را براي ديگران آماده ميکنيد هم توجه کنيد. تا جايي که ميتوانيد، شام را زودتر و سبکتر بخوريد و صبحانه را حذف نکنيد. چه عيبي دارد شب قبل، بساط صبحانه را آماده کنيد که حتي اگر زمان کمي داشتيد و صبح دير از خواب بيدار شديد، بتوانيد صبحانهاي کنار هم بخوريد؟!
9. محبتتان را سالمسازي کنيد!
دل کسي را که دوست داريد و دل کودکتان را که منتظر قاقاليلي است، با خوراکيهاي سالم بهدست بياوريد، نه با چيپس و پفک و انواع شيرينيها. هرچند در اين بخش راضيکردن کودکان به خوردن اين خوراکيها سخت است اما ميتوان با نگاهي به وضعيت سلامت خانواده، شيريني و شکلات را با شيرينيهاي سالمتر -و البته و متاسفانه گرانتر- جايگزين کرد و در ميانوعدههاي غذايي نسبتا ناسالم کودکان خوراکيهايي از اين دست را هم گنجاند تا طبع غذايي آنها را کمکم تغيير داد.
10. معده را سطلآشغال نکنيد!
آخرين توصيه اين است که هيچگاه از ترس اينکه غذايي مانده، خودتان و ديگران را مجبور به غذاخوردن اجباري و بيش از توان نکنيد. درست است که نبايد غذا را دور ريخت اما معده شما و ديگران هم سطل زبالهاي براي انباشت مواد غذايي نيست. بستهبندي کردن باقيمانده غذاها و دادن آن به افراد نيازمند هم شما را از عذاب غذاي زيادي ميرهاند، هم اطرافيان را از چاقي و هم دل گرسنهاي را سير ميکند.
حرف آخر
با همهكس نخوريم
تا خون جگر نخوريم!
دکتر حميدرضا نمازي
عضو گروه اخلاق پزشکي دانشگاه علوم پزشکي تهران
غذا، سطح بنيادين هرم مازلوست اما آنقدر آداب و مراسم بر آن افزوده شده است كه گاه تا سطوح بالاي اين هرم هم خود را ميرساند. در عرفان ما نسبت جان و طعام نسبت پيچيدهاي است؛ چنان كه عطار از آن به عجيبترين طلسم ياد ميكند:
«جسم جان شد چون فرو شد جان به جسم/كس نبيند زين عجايبتر طلسم»
يكي از تفاسير مشهور اين بيت آن است كه غذاي بيجاني كه ميخوريم، همين كه به درون ميرود به جان تبديل ميشود و اين موضوع از منظر ذهن عارفي چون عطار كه با تجربيانديشي هم ميانه خوبي نداشته است، طلسمي غريب است.
بشر از ديرباز با اين مساله مواجه بوده است كه آيا غذايي كه ميخورد با حال درونياش ربط و نسبتي دارد يا نه؟ در ملاحظات ديني، نظر به طعام موكدا توصيه شده است و غذا از جايگاهي كه صرفا سد جوع و رفع گرسنگي كند، فراتر نشسته است، همانگونه كه شأن گرسنگي نيز از صرف خالي بودن شكم گاه بسيار بالاتر است.
اطعام يا غذا دادن به ديگران نيز مشمول ملاحظاتي جدي است. اطعام، فقط اطعام مساكين و فقرا نيست. گاه ما غذايمان را با دوستان و همكارانمان تقسيم و گاه كساني را به سفره خود دعوت ميكنيم. مفاهيمي همچون نان و نمك خوردن كه نمادي از اعتماد و همدلي است، نشان از تودرتويي فرهنگي در همسفرگي و اطعام دارد.
اصطلاحي در فرهنگ فولكلور ما هست با اين مضمون كه داغ لقمه
40 سال است؛ يعني اگر كسي در حسرت لقمه ديگري بماند تا 40 سال داغش بر دلش ميماند. ميگويند روزانه 10ميليون نفر در پاريس در كار غذا هستند و غذا به شدت با هويت فرهنگي اين شهر آميخته شده است.
در فرهنگ ما نيز كموبيش غذا چنين جايگاه ويژهاي دارد. از اين رو همانطور كه گفته شد، غذا امري است فرهنگي. به ديگر سخن، غذا امري است مسبوق به ارزش. همانگونه كه بو، نوستالژي فردي را يادآور ميشود، غذا هم گاهي نوستالژيهاي جمعي را ميانگيزاند. نان بلكي و نوشابه شيشهاي و شيشهشيرهاي گاونشان كه دوباره احيا شدهاند را ببينيد!
حواسمان باشد ما با غذا انگار با جان ديگران آميخته ميشويم. درنگ كنيم؛ به قول حافظ با همه كس نخوريم تا خون جگر نخوريم!